Normal 0 false false false EN-US X-NONE X-NONE /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا وایسادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امیر:نه نه! هیچی..

-بگو دیهههههههههههههههههههههه...

امیر:چیزه.. زن داداشت اونجاسسسسسسسسسسسسسسسسس...

-زن داداشممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امیر:اوهوم...

-خخخخخخخخخخخخخخخ میخوای بری پیشش..؟

امیر:اره..

امیر رفت سمته دختره واسه اینکه تنها باشن رفتم سمته یه مغازه لباس فروشی..

داشتم لباسارو میدیدم که گوشیم زنگ خورد...

-جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارزو:سیام اجی..

-چطوری؟؟

ارزو:خوبم تو خوبی.. امروز چرا مدرسه نیومدی...

-پیچیدم به بازی (الکی : دی ) خواب موندم...

ارزو:اهاااااااااااااااااااان

-چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارزو:هیچی بیرونی...

-اره..

دیدم امیر داره با یه لبخنده گنده میاد سمتم...

-اجی بعدا رفتم خونه زنگ میزنم بهت... فعلا..

ارزو:مراقب خودت باش... بابای

گوشیو قطع کردم...

-چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امیر:هیچی دیگه دیدمش عشقمو با دوستاش اومده بود وگرنه با هم میرفتیم خونه...

-حالا اسمه زن داداشم چیه؟؟؟؟؟؟

امیر:تینا خانوممممممممممممممم

-خوب پس مفالکه...

امیر:قربونت بشم من..

داشتیم راه میرفتیم که..

امیر:واااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییی فرناز اون لباسه چه نازه..

-کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟

امیر:اون لباسه که بالاش نگین کار شده..

(یه لباسه مشکی بود که بالا تنش نگین کار شده بود..)

-اره خوشگله... به به حتما به زن داداشم میاد...

امیر:بره تو میخوام بخرم..

-داداشی نمیخواااااااااااااااد..

امیر:نه میخوام بخرم...

هیچی دیگه امیر اون لباسرو خرید و منو رسوند خونه...

**************************************

شب که رسیدم همه خواب بودن ساعت 12 بود..

رفتم تو اتاق خوابیدم...

فردا صبحش ساعت 6.45 بیدار شدم و حاضر شدم رفتم تو پارکینگ..

مامان تو ماشین منتظرم بود..

-سلام

مامان:سلام مخملم بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-اره..

دم کتاب خونه ی مدرسه پیاده شدم یه سری خرید داشتم..

وسایلامو خریدم داشتم از مغازه بیرون می اومدم که یه پسره رو دیدم..

قلبم داشت میومد تو دهنم خیییییییییییییییییلی تند میزد...

سوال:به نظرتون پسره کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟