قسمت پنجم داستان لبخند شکسته
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
X-NONE
بعد از اینکه رسیدیم فرحزاد نوشین و بردیا دیر تر از ما اومدن منو احسان داشتیم جلوتر میرفتیم...
احسان بازوشو بهم تعارف کرد منم گرفتم..
احسان:به اون پیشنهادم فکر کردی...
-کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احسان:مهشید لطفا اذیت نکن...
-خو اخه احسان اوضاع خونه بهم ریخته نمیتونم فکر کنم...
احسان: مهشید اره یا نع! یا منو میخوای یا نع!(با عصبانیت)
-احسان جان بهم یکم مهلت بده..
احسان:برو بابا(با عصبانیت بازوشو ازم گرفت و تند تر راه رفت و دور شد ازم)
نوشین:چیکارش کردی...
-هیچی فقط جوابشو نگفتم..
نوشین:فرناز خره 2 ماهه بهت پیشنهاد دوستی داده هر سری یه بهونه میاری...
- ای باباااااااااااااااااااا...
نوشین:برو ارومش کن..
-به من چه..
نوشین:ارومش نکنی تا شب کوفتمون میکنه...
-مرده شورتو ببرن(با عصبانیت)
بردیا از پشت پرید جلوم مرده شوره عمتو ببرن..
یه چپ چپ بهش نگاه کردمو رفتم سمته احسان...
اروم دستشو گرفتم..
احسان:ولم کن...
-عزیزم لطفا درک کن...
احسان:تو یکم منو درک کن... 2 ماهه منتظره یه جوابم..
-خو..
احسان با چشماش داشت بهم میفهموند منتظره...
-2 هفته دیگههههههههههه بخدا اوضاع خونه بهم ریخته...
احسان:باشه..
نوشین:خوب بکس بریم رو تخت بشینیم وایسادن بسته..
-باشع...
احسان:بردیا کو؟؟؟؟؟؟؟؟
نوشین:رفته قلیون سفارش بده..
اون شب بعد از اینکه کلی با نوشین اینا حال کردم رفتم خونه حدودا ساعت 12 بود کسی خونه نبود یکم تلویزیون دیدم کم کم داشت خوابم میگرفت..
رو مبل خوابم برد که با صدای گوشیم 1000 متر پریدم هوا...
-هاااااااااااااااااا؟؟؟؟؟
عاطی:ها نع بله!
-چی شده!!!!!!!!!!!
عاطی:حالم خوب نیست...
-چرا.. با محراب دعوات شده؟؟؟؟
عاطی:نه باوووووووووو.... مریضم...
-خو به من چه!!!!!!!!!!!
عاطی:کوفت... درد.. مرض.. بی شعورررررررررررررر
-چیههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عاطی:محراب عشقمم مریضهههههههههههههههههه
-خو به من چههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!! برو بابا...
عاطی:بی شعور همش بخاطر توعهههههههههههههههههه...
مننننننننننننننننننننن!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاطی:نه عمم.. تو باعث شدی علیرضا ماشینو بیاره تو رو برسونه خونه محراب اگه میدونست ماشین می اورد...
-برو بابا بای...
عاطی:وایسا وایسا...
-چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاطی:قرص داری...
-چی؟؟؟؟؟؟
عاطی:قاطی کردم باووو بای...
-بای...
تو دلم همش بهش فحش میدادم کثافت از خوابه ناز بیدارم کرد... دوباره سعی کردم بخوابم..
از رو مبل بلند دم رفتم تو اتاق بخوابم...
کم کم خوابم برد...
صبح که بیدار شدم بازم تنها بودم...
تا چشمامو باز کردم لب تاب رو روشن کردم اهنگ های زد بازی رو گذاشتم و میرقصیدم...
که یهوو صدای در اومد..
در حالی که قر میدادمو اهنگو میخوندم با تاب و شلوارک رفتم دم در...
در و که باز کردم خشکم زد...
سوال:پشته در کی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟